ايستگاه خدا

دلنوشته

دوست دارم فقط همین

ايستگاه خدا

 

قطاري كه به مقصد خدا مي رفت لختي در ايستگاه دنيا توقف كرد، كسي رو به جهانيان كرد وگفت : مقصد ما خداست ، كيست كه با ما سفر كند؟ كيست كه رنج وعشق توام بخواهد؟ ايستگاهيست براي گذشتن.

قرن ها گذشت ،اما از بيشمار آدميان جز اندكي بر‌آن قطار سوار نشدند،از جهان تا خدا هزار ايستگاه بود،هر ايستگاه كه قطار مي ايستاد چند نفر كم مي شد، قطار مي گذشت وسبك مي شد ، زيرا سبكي قانون راه خداست.

قطاري كه به مقصد خدا مي رفت به ايستگاه بهشت رسيد .كسي گفت اينجا بهشت است مسافران بهشتي پياده شوند.آنهاي كه پياده شدند بهشتي شدند ،اما آنجا ايستگاه آخر نبود .اندكي ماندند قطاردوباره راه افتاد و بهشت جا ماند .آنگاه خدا رو به مسافرانش كرد و گفت : درود بر شما آنكه مرا مي خواد از بهشت عبور ميكند

قطار به ايستگاه آخر رسيد ولي آنجا ديگر نه قطار بود نه مسافري



+ هک شده در: 28 / 6 / 1388برچسب:,ساعت 3 ازقلب گلبرگ |